فردا چه میشود؟
نوشته شده در تاريخ چهار شنبه 23 بهمن 1392برچسب:, توسط میلاد سهیلی |
 
 

حدود دویست و پنجاه سال پیش از میلاد در چین باستان شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت

با مرد خردمندی مشورت كرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت كند تا دختری

سزاوار را انتخاب كند.وقتی خدمتكار پیر قصر ماجرا را شنید بشدت غمگین شد، چون دختر او

مخفیانه عاشق شاهزاده بود،دخترش گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت

مادر گفت: تو شانسی نداری نه ثروتمندی و نه خیلی زیبا.دختر جواب داد : می دانم هرگز

مرا انتخاب نمی كند ، اما فرصتی است كه دست كم یك بار او را از نزدیك ببینم

 

روز موعود فرا رسید و شاهزاده به دختران گفت : به هر یك از شما دانه ای میدهم،

كسی كه بتواند در عرض شش ماه زیباترین گل را برای من بیاورد...ملكه آینده چین می شود

دختر پیرزن هم دانه را گرفت و در گلدانی كاشت

سه ماه گذشت و هیچ گلی سبز نشد ، دختر با باغبانان بسیاری صحبت كرد و راه

گلكاری را به او آموختند، اما بی نتیجه بود ، گلی نرویید

روز ملاقات فرا رسید ،دختر با گلدان خالی اش منتظر ماند و دیگر دختران هر كدام گل بسیار

زیبایی به رنگها و شكلهای مختلف در گلدان های خود داشتند .لحظه موعود فرا رسید

شاهزاده هر كدام از گلدان ها را با دقت بررسی كرد و در پایان اعلام كرد دختر خدمتكار

همسر آینده او خواهد بود

همه اعتراض كردند كه شاهزاده كسی را انتخاب كرده كه در گلدانش هیچ گلی سبز نشده است

شاهزاده توضیح داد : این دختر تنها كسی است كه گلی را به ثمر رسانده كه او را سزاوار

همسری امپراتور می كند : "گل صداقت"همه دانه هایی كه به شما دادم عقیم بودند ،

مكان نداشت گلی از آنها سبز شود!!!



 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.